و صبح طلوعی دیگر است بر انتظار فرداهای من
قاصدک خوش خبرم روزهاست که نیامده
من در پشت پنجره تنهایی تو را می خوانم و خاطراتت را
خواهم ماند تنها در انتظار تو...
چرا نوشتم در برگ تنهاییم نمی دانم ...
روزی خواهد آمد می دانم
گریان نمی مانم
خندانم برای ورودت
ای عشق.....
غروب غمها و طلوع آرزوهایت را آرزومندم!